چله

 

شب یلدا یاشب چله یا همان " چله شو " در بین مردمان  شهر و دیار ما عزت و احترام خاصی داشته و دارد . مجمع رنگینی از تنقلات محلی با کدوی پخته روی کرسی مشخصه ویژه آنست . این شب را از گذشته تا بحال با آداب خاصی بزرگ می داشتیم . امید آنکه عمر پربر کت همه شما مانند شب یلدا طولانی و پر از لحظه های شاد و به یاد ماندنی باشد . ترجیع بند زیر را سید عادل ایرانی کلور  به مناسبت همین شب خوب سروده است که تقدیم می گردد .

كشگره داره سره نشته و قار قار زنه يا

كه بايه ميمانه پيش چراش آگيره سره را

ميمان آميی جيكره گرم آكره جير و كفا

تندوره آتش دكره بچكي كمي هوا

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا!

 

برشه  پاييز و خوازه قوسه ماه سفره جيكره

گندم و مرجو برشته قداران كو دكره

وره بندان سره كو پشته و پشته پيكره

يخ و شخته دانه شي تنگه بران كو ايكره

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا!

 

چله بامه كه اسه ميمانمان سرچلي يا

شوجيره چندر وكوي، يوزه كاكايين سرجا

اسيو وقيصي دخسن بساطش اس روبرا

كرسي دوره بنشه خود آديه لاله چرا

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا!

 

نه نه دوره بگيره ميج مزنه تا نيمه شو

نقل و نقلانه باجه كلور ده تا شال و درو

كه چزن مرجو چينيند و چنجوره وجينده يو

كامينه دوز بيي و كامينه ياكو اسه سهو

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا!

 

پاتاني پا كو دكه،  مشو دَ پار شخته سره

كه رزينه گالشر  اشته وجوده ايبره

بيزن و  سِره ججيمه جيكرن اي كناره

گنبوله  پوشتی گلان تكيه بده ته ديواره

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا!

 

چله بامه؛ چله مان؛ اسبي رو اس شاد و بلند

اي شوه ميمانه يا خدمته راش كمر ايبند

دلان آپلكن ايله رشته كو چه سره دوند

عيدي انجا دَوارم، سردي ميانه؛ گَرمي چند!

 

ميمان آميي عزيزه، اشتنيه؛ چه با صفا

خنده خوران بزنه آي خواوله! جانه برا

کلور شهر سالمندان نیست

چندی قبل یکی از بزرگواران منطقه شاهرود که اکنون در آنجا نیست از دید خیر و گویی برای جلب ترحم حضار شنوای  سخنانش کلور را شهر سالمندان خطاب کرد .

گر چند خود شاید ما نیز در عصر یک روز سرد پاییزی یا زمستانی با گذر  از کوچه و پس کوچه های کلور دلمان بگیرد و جزء جمعیت اندک از جمع سالخوردان نشسته بر کوی و برزن کس دیگری را نبینیم  اما با کمال احترام به  نظر صاحبنظران عزیز این  جمله بیشتر از آنکه به نفع منطقه و شهر و دیار ما باشد بیشتر به ضرر آنست و تا حدی دور از انصاف است که شهر کلور را شهر سالمندان بنامیم

اول اینکه  هرم سنی جمعیت کشور متمایل به بزرگ شدن  بخش افراد بزرگسال و کهنسال  است  و جمعیت  جوان رو به کاهش . این نه مختص کلور است و نه هیچ شهر دیگری . با نگاهی به اطراف خود به عمق واقعه ای که در حال روی دادن است پی می بریم . از اینرو اگر درسالهای نه چندان دور تعداد مدارس ما  کفاف تعداد دانش آموزان را نمی کرد و شیفت بندی مدارس در دستور کار بود و  در برهه ای بیشتر معلمان منطقه ما غیر بومی بودند کاملا مطابق با الگوی کشوری بود و اینکه امروزه تعداد دانش آموزان منطقه ما نیز انگشت شمار شده و مدارس زیادی به ورطه تعطیلی رفته اند نیز چیز غیرعادی نیست .

دوم اینکه باید ملاک سنجش خود را از کف خیابان ها و قهوه خانه ها به جاهای دیگر برد . اینکه شهر و منطقه ما امکانات کافی برای اشتغال ندارد کاملاً جدیست اما هوش سرشار مردمان منطقه و دیار ما هیچ دری را برای همیشه بسته نگه نمیدارد . همین عدم امکانات متناسب دولتی در شهر ما منجر به بروز خلاقیت ها در کاشت زعفران و ساخت  گلخانه های تولید محصولات کشاورزی گشته و قطعاً بزودی اخبار خوب و ارزنده دیگری از سایر دستاوردهای همشهریان خود خواهیم شنید .

سوم ؛ جمعیت کلور و روستاهای کلور را در یک عیار واقعی با معیار واقعی خود باید سنجید . روز عید فطر و نماز پرشکوه آن را در نظر آورید . روز تاسوعا و عاشورا ، ایام نوروز و خیلی از اوقات دیگر را در نظر آورید .  گوشه ای از جمعیت کلور در این ایام رخ می نماید . اینکه این جمعیت  بار سفر بسته و به دیاری دیگر رفته اند " فقط برای لقمه ای نان " است . چه بسیاری از اینان دل در گرو موطن خویش دارند و دیر یا زود به سرزمین خود باز خواهند گشت .

 چهارم اینکه  کلور شهر سالمندان نیست . کلور در دل تک تک جوانهایی که به عشق پدران و مادرشان به سرکار می روند ریشه دوانیده است . اگر آنها زحمت عبور از " بند " و گرفتاریهای "چاروارداری" را برای تامین قوت  خود و خانواده  بر خود هموار می ساختند شاهرودیها ی جوان نیز غصه هجرت را بر دل می نهند و برای تامین حداقل هایشان حداکثر رنج و محنت را برجان می خرند . کلور شهر سالمندان نیست . کلور به همه آنانی که دل در گرو عشق او دارند و به یاد او هستند افتخار می کند و خود را به زیور انواع آرایه های طبیعی می آراید که هوش از سر جوان مهاجر برباید . کلور شهر سالمندان نیست از آن جهت که امید به آینده ای روشن در این شهر موج می زند و گواهش ساخت انواع خانه های نوساز زیباست که در کوی و برزن شهر ما قد علم می کند . یاد بگیریم برای جلب حمایت ها و ترحم ها لازم نیست کودک زیبا و زودرنج مان را به انواع  تو سری ها انگ زنیم . کلور جوان است و همت همه مردمانش آنرا جوان نگه خواهد داشت .